ضعیف یا قوی
ضعف یا قدرت؟
ضعیف یا قوی؟
دوستان عزیزم سلام. توی این مقاله میخوام باهاتون راجع به یکی از مهم ترین و حساس ترین مقولات موفقیت صحبت کنم. موفقیت در زندگی، موفقیت در کسب و کار و موفقیت در زندگی و به طور کلی موفقیت در همه جنبه ها.
آدم های ضعیف توی این دنیا به هیچ جای خاصی نمیرسن. هیچ وقت به هیچ جایی نرسیدن. قانون و قرار خلقت اینه که گوسفند و بره شکار گرگ و شیر و عقاب میشن. خدا اینطوری آفریده خلقت رو و ما نمیتونیم بگیم که ما بهتر از خدا تشخیص میدیم. توی زندگی واقعی هم همینه. آدم های ضعیف قربانی هستن. قربانی شرایط. اونها نمیتونن زندگیشون رو اون طوری که میخوان بسازن. به قول تونی رابینز اونها مثل یک قایق سواری هستن که سوار بر یک قایق بدون اینکه مسیر رو بدونن واردش میشن و اصلاً نه می دونن که قایق به چه سمتی میره، نه برای مقصدشون تصمیمی میگیرن. ولی وقتی که قایق به آبشار میرسه یعنی نقطه پایان زندگی ، شروع می کنن با تمام وجود پارو زدن در خلاف جهت رودخونه، ولی اونجا دیگه تلاششون هیچ فایده ای نداره. آدم های ضعیف هرگز به این حتی فکر نمیکنن که خودشون میتونن به زندگیشون جهت بدن. اونها خودشون رو قربانی شرایط میدونن و باور دارن که زندگی اونها تماماً دست عوامل خارج از اونهاست.
به نظر من ، تعریفی که میشه از آدم های ضعیف ارائه کرد اینه که آدم های ضعیف افرادی هستن که با اولین نتیجه منفی میگن خداحافظ و از مسیری که شروعش کرده بودن بر میگردن. اونها افرادی هستن که وارد هر کسب و کاری بشن هیچ فرقی نداره ، شکست میخورن. در حقیقت هم آدم های ضعیف شکست میخورن هم آدم های قوی ، ولی آدم های قوی شکست متوقفشون نمیکنه. به قول جنیفر لوپز ، شکست خطا یا اشتباه یا گرفتن یه نتیجه موقت بر خلاف خواسته ما نیست. شکست خوردن متوقف شدنه. آدم های ضعیف با نتیجه های غیر دلخواه متوقف می شن.
اون چیزی که اینجا منظور ما از ضعیف یا قوی هست، بحث ضعف یا قدرت بدنی و جسمی نیست. بلکه بحث ما قدرت ذهن هست. آدم های ضعیف ذهن ضعیفی دارن. و سریع نا امید میشن. ولی آدم های قوی حسابی روی ذهن خودشون کار کردن. اونها در حالتی که هیچ چیز در دنیای واقعی مطابق خواسته هاشون نیست خودشون رو توی نوک قله میبینن. و باور می کنن که برای رسیدن به نوک قله هیچ چیز کم ندارن.
آدم های ضعیف اهل بهانه هستن. بهانه هایی مثل اینکه : پول ندارم، سرمایه اولیه ندارم، به من مجوز نمیدن، من یک زن تنهام، من سنم پایینه، من سنم بالاست و بهانه هایی از این دست. به نظر من بهانه ها ابزارهایی هستن تا آدمهای ضعیف بی عرضگی خودشون رو بندازن گردن هر چیزی یا هر کسی به غیر از خودشون، مثل شرایط کشور و نرخ تورم و غیره. و جالبه، این آدم ها در تمام دنیا بهانه دارن. وقتی توی چین افراد فقیر رو میدیدم که خیلی نا امید نشستن، با خودم میگفتم، آخه اینا که ثبات اقتصادی دارن، نسبت ارزشون به دلار امریکا تقریباً ثابته همیشه، از اون طرف تحریم نیستن. و خیلی چیزهایی که آرزوی خیلی از افراد داخل کشور ماست اونجا فراهمه. پس چرا باز هم این افراد اینقدر ناراحت هستن و توی فقر به سر میبرن؟؟ اینجاست که میتونیم جواب رو از کتاب دانش ثروتمند شدن والاس وتلز بگیریم. والاس وتلز میگه اگه ثروتمند شدن به شهر یا کشور بود همه افراد توی یک شهر ثروتمند بودن و همه افراد دیگه توی یه شهر دیگه فقیر. فقیر یا ثروتمند بودن به محل زندگی نیست. به ذهن فقیر یا ثروتمنده. آدم های ضعیف ذهن فقیری دارن و آدم های ثروتمند ذهن قوی.
یادمه یکی از دوستن ثروتمند پدرم بهم میگفت رضا، اگر منتظری شرایط برات اون طوری که دلت میخواد فراهم بشه، پس صبر کن تا اون روز برسه. چون هیچ وقت اون روز نمیرسه. و من فهمیدم که باید قوی باشم و خودم اون شرایطی که میخوام رو برای خودم بسازم. و همین کار رو هم کردم و الانم دقیقاً دارم همین کارو میکنم.
میدونید، داشتم فکر میکردم به دو تا از اسطوره های کارآفرینی ایران. آقای منصور برزگر و آقای احد عظیم زاده. واقعاً بیایم از خودمون سوال بپرسیم که اگر اونها میخواستن حرکت کنن چه بهانه هایی داشتن؟؟ جز اینه که منصور برزگر میتونست بگه من که سرمایه اولیه ندارم؟ یه بهانه هایی مثل اینکه به من مجوز ندادن چون سواد نداشتم. من که بچه روستا و دهاتم چطور خدمات خودم رو به گوش افراد مختلف اونهم خارجی؟ من فکر میکنم هم برای آدم های ضعیف سوال پیش میاد هم برای آدم های قوی. ولی تفاوت اینجاست که آدم های ضعیف موقع پیش اومدن سوال همونجا متوقف میشن چون جواب سوالشون رو پیدا نمیکنن. ولی آدم های قوی حرکت میکنن ، و توی راه جواب سوالشون رو پیدا می کنن.
دنیا رحم نداره. بازار کار با کسی شوخی نداره. دقیقاً برعکس چیزی که آدم های ضعیف و قربانی انتظار دارن. دنیا دائماً در حال پیشرفته. یا با پیشرفت دنیا پیشرفت میکنی ، یا زیر چرخ های پیشرفت دنیا له میشی. مارک زاکربرگ موسس فیس بوک که سومین سایت پربازدید دنیاست بعد از گوگل و یوتوب، یه جمله معروف داره که میگه : در دنیایی که دائماً در حال پیشرفت است، مطمئن ترین استراتژی برای شکست ریسک نکردن است. آدم های ضعیف ریسک نمیکنن. هیچ حرکت جدیدی نمیکنن. چون نمیدونن که بعدش چی میشه. ولی آدم های قوی ریسک می کنن و کارهای جدید انجام میدن و به قول اسپنسر جانسون دنبال پنیر های جدید میگردن. و هر کسی که دنبال جواب سوالی باشه قطعاً جوابش رو پیدا میکنه. قاعده ی بازی همینه.
داستان ضعیف و قوی رو به وضوح میتونیم همیشه توی ظهور قطب های جدید ببینم.سالها پیش فارسی ساز زرنگار برنامه ای بود که همه توی ایران ازش استفاده میکردن. ولی وقتی ویندوز 95 و 97 اومد و روی اون مایکروسافت ورد اومد، زرنگار به سادگی کنار رفت. چون امکانات بیشتری داشت، برای ایرانی ها رایگان بود! در هر صورت موج مایکروسافت اومد و نسخه زرنگار رو پیچید. یا اینکه چه کسی فکرش رو میکرد در شرایطی که نوکیا سلطان گوشی های تلفن همراه دنیا بود و بیش از 90% بازار تلفن همراه رو در اختیار داشت، امپراطوری های جدیدی مثل اپل و سامسونگ ظهور کنن؟ و اون رو با خاک یکسان کنن و سهامش به طرز باور نکردنی افت کنه؟ چه کسی فکرش رو میکرد که تلویزیون های سامسونگ و ال جی بیان توی بازار و بازار رو از دست سلطان سابقش یعنی سونی بگیرن؟ حتی امروز هم شاهد این ماجرا هستیم که تسلا داره به عنوان یک قطب جدید و یک امپراطوری در صنعت خودروسازی خودش رو معرفی میکنه و میزان فروشی که داره از جمع معتبر ترین خودروساز های آلمانی بیشتره. چیزی که میخوام بگم اینه که موج تغییرات و موج ظهور امپراطوری های جدید هم یک فرصته هم یک تهدید. یه فرصت برای اون کسایی که خودشون رو تغییر میدن و همیشه حرف جدیدی برای گفتن دارن. و یک تهدید بزرگ و جدی برای فسیل هایی که حاضر به تغییر نیستن.
موفق شدن به تنهایی کافی نیست. موفق موندنه که مهمه. من میخوام بگم حتی موفق ضعیف هم داریم. کسی که موقتاً موفق شده و چون هیچ تغییری در خودش ایجاد نمیکنه از جایی که رسیده نزول میکنه و میاد پایین. ولی موفق قوی هم داریم، کسی که موفق میمونه و جایگاه خودش رو حفظ میکنه. مثل الکس فرگوسن، مثل کریستیانو رونالدو، مثل مایکل شوماخر، مثل رونی کولمن و مایکل فلپس. کسایی که افتخارات و موفقیت های خودشون رو سالهای سال تکرار کردن. و خدا رو شکر این افراد بیشمارن.
در نهایت، این رو بدونیم که یک درخت نمیتونه انتخاب کنه که کجا باشه ، ولی ما انسانها میتونیم. یک حیوان نمیتونها تصمیم بگیره که گرگ باشه یا بره. ولی ما انسان ها میتونیم تصمیم بگیریم کجا باشیم. درستکار باشیم یا خلافکار. ثروتمند باشیم یا فقیر. شاد باشیم یا غمگین. ما انسانها مجهز به قدرتمندترین ابزارهای جهان هستیم و اون ابزار اختیاره. که به ما قدرت انتخاب میده. ما خودمون میتونیم انتخاب کنیم که چه کسی باشیم و در چه جایگاهی باشیم و به چه سمتی بریم. باید قوی باشیم و باور کنیم که خودمون میتونیم زندگی خودمون رو خلق کنیم.
بقول شاعر : برو قوی شو اگر عزم زندگی داری که در نظام طبیعت ضعیف پامال است
دیدگاهتان را بنویسید