زندگینامه جی کی رولینگ
جی کی رولینگ، یادآور سری داستان های مهیج هری پاتر است. نام حقیقی او، جوآن رولینگ است. دلیل انتخاب نام جی کی رولینگ به عنوان نام هنری، توصیه ناشران به او جهت فروش بیشتر آثارش بود. اعتقاد عمومی ناشران در آن زمان این بود که قشر جوان، استقبال زیادی از آثار نویسندگان زن نمی کنند. و ترجیح بر این بود که این هویت افشا نشود.
جی کی رولینگ در سری داستان های هری پاتر، که موجب شهرت و ثروت افسانه ای او شده است به جادو اشاره می کند. او در یکی از سخنرانی های اخیر خود پس از شرح زندگی اش، اشاره کوتاهی به تمثیل های داستان هری پاتر دارد. در نهایت می گوید که جهان ما به جادو نیاز دارد و هر کدام از ما در درون خودمان قدرت جادویی برای خلق زندگی خود داریم. خود او به واسطه تجربیاتی که در دوران جوانی خود داشت نه با تصمیم داوطلبانه که بر اثر سختی شرایط، و چک ولگدهای روزگار، به جادوی درونش دست پیدا کرد. موفقیت او در پر فروش بودن آثارش، شهرت و محبوبیت جهانی، ثروت و رفاه مالی، همه از نتایج دست یابی به قدرت جادویی درونش بود.
جی کی رولینگ در جولای 1965 در انگلستان متولد شد. پدر او مهندس و مادرش تکنسین بود. خانواده آنها وضع مالی خوبی داشتند و کودکی جی کی رولینگ، بر خلاف بسیاری از افراد موفق به دور از تضادهای مالی و عاطفی بود. او دوران کودکی بسیار خوبی را تجربه کرده است در کودکی به خواندن و همچنین نوشتن داستان، علاقه خاصی داشت. داستانی که خواندنش بیش از همه او را به وجد می آورد «اسب سفید کوچولو» نوشته الیزابت کوج بود.
در همین دوران او اولین نوشته های خود را بر روی کاغذ آورد. نخستین تجربه داستان نویسی او در این زمان، داستان «خرگوشی به نام خرگوش» بود که مورد استقبال مادرش قرار گرفت.
از جمله کسانی که طرفدار داستان های جوآن بود، او را تشویق می کرد و آینده درخشانی را در انتظارش می دید، دوستش سین بود. این تشویق ها و دلگرمی ها سبب می شد جوآن، به طور جدی تر به نویسندگی فکر کند. او هرگز به صورت حرفه ای آن را انجام نداد تا زمانی که راه دیگری برایش نمانده بود. در ادامه به تفصیل توضیح خواهیم داد.
جی کی رولینگ بعد از اتمام دبیرستان، به فکر ادامه تحصیل در رشته زبان انگلیسی افتاد اما پدر و مادرش زیاد با این انتخاب، موافق نبودند و زبان فرانسه را کاربردی تر می دانستند و به جوآن توصیح می کردند تحصیلات خود را در زبان فرانسه ادامه دهد. نهایتا نیز او در دانشگاه اکستر انگلستان در رشته زبان فرانسه فارغ التحصیل شد.
پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه وارد بازار کار شد. در سال 1990 در سازمان عفو بین الملل به منشی گری و مترجمی پرداخت.
از مهم ترین رویدادهای زندگی اش در سال 1992 آشنایی با مردی به نام «ژوکه آرانتس» بود. او یک روزنامه نگار پرتغالی بود که جی کی رولینگ به شدت دلبسته او شد. او را مرد رویاهای خود می دانست و نهایتا با هم ازدواج کردند.
پس از مدتی فرزند دختری به دنیا آورد به نام جسیکا. خوشبختی او در زندگی مشترک، بسیار زودگذر بود. عشقی که به سرعت افول کرد و جوآن را با ناامیدی بسیار روبه رو کرد. بدرفتاری و خشونت های همسرش، او را به مرز جنون رساند و احساس یاس و ناامیدی بر او غالب شد.
سرانجام در پایان یک مشاجره شدید، همسرش او را از خانه بیرون انداخت. این صحنه پایانی زندگی ای بود که جوآن با عشق و امیدی بی انتها، آغازش کرده بود. آن ها از هم جدا شدند.
در طی این تضادهای روحی، شغلش را از دست داد. او در وخیم ترین وضعیت روحی و مالی روزگار می گذراند. چه کسی باورش می شود که معروف ترین و ثروتمند ترین نویسنده زن جهان در این برهه از زندگی، چند بار اقدام به خودکشی کرد و مدتی نیز در درمانگاه افسردگی، بستری شد. زندگی او و دخترش در این زمان به کمک خیریه ها تامین می شد.
جی کی رولینگ به جهنمی دچار شده بود که انگار پایانی نداشت. اما این اوضاع، چندان دوام نیاورد. در همین روزهایی که انگار چیزی برای از دست دادن نداشت، در خودش نیرویی حس کرد. در زندگی همه ی افراد موفق به این نقطه تاریک می رسیم که انگار مانند تاریکی قبل از سپیده دم است. زمانی که همه چیز و همه کس به تو پشت می کنند. اگر می خواهی زنده بمانی چاره ای نداری جز اینکه بلند شوی و قدرت از دست رفته ات را دوباره به دست بیاوری. در دورانی که به هیچ کس و هیچ چیز نمی توانی امید داشته باشی، به قدرت خود، توانایی خود و نیروی عظیم خود پی می بری. قدرتی که همیشه بوده، اما انگار از وجود آن بی خبر بودیم و از دیگری، گدایی اش می کردیم.
جی کی رولینگ قدرت خود را دوباره پیدا کرد. نهایتا در قطار منچستر به لندن، ایده ای در ذهنش شکوفا شد. در تاخیر 4 ساعته ی این قطار، او نه تنها کلافه نشد که تمام مدت به پرورش طرح کلی داستان و شخصیت هایش پرداخت. پس از اینکه به خانه رسید هر آنچه به ذهنش رسیده بود را روی کاغذ پیاده کرد. از همان شب، نوشتن کتابش را آغاز کرد و یک سال طول کشید تا آن را به اتمام برساند.
در این یک سال، معاش او از طریق همان مستمری اندکی که می گرفت تامین می شد. برای نوشتن کتابش به شدت در مضیقه بود. اما انگار تصمیم خودش را گرفته بود. تصمیم گرفته بود که تمام تلخی ها و شکست های پی در پی این مدت را برای خودش و دختر کوچکش جبران کند. در آن زمان، خانه او وسایل گرمایشی نداشت. او جسیکا را با خود به کافه ها می برد. پس از آنکه او را می خواباند شروع به نوشتن در فضای گرم کافه می کرد.
پس از اتمام کتابش، با اشتیاق به سراغ ناشرها رفت و پیشنهاد چاپ داد. باز هم دچار چالش شد. هیچکس پیشنهادش را نمی پذیرفت او 12 بار جواب منفی شنید. اما انگار دیگر نمی خواست ناامید شود. بهتر بگوییم دیگر ظرفیتی برای شکست خوردن نداشت و امیدوارانه ادامه داد تا نهایتا انتشاراتی با نام بلومزی، با چاپ کتابش موافقت کرد. البته با نام مستعار جی کی رولینگ. در سال 1997 کتاب هری پاتر و سنگ جادو چاپ شد.
نتیجه شگفت انگیز بود. نخستیین جلد کتاب هری پاتر، 120 میلیون نسخه در جهان فروش داشت. کتاب او به 70 زبان زنده دنیا ترجمه شد. این کتاب جزو پرفروش ترین کتابهای تاریخ است. علاوه بر کتاب، فیلم هری پاتر نیز با استقبال بسیار زیادی روبه رو شد.
پس از این استقبال، جی کی رولینگ، سری کتابهای دیگر هری پاتر با نام «هری پاتر و تالار اسرار» را نوشت. دیگر داستان های هری پاتر عبارتند از:
هری پاتر و زندانی آزکابان
هری پاتر و محفل ققنوس
هری پاتر و جام آتش
هری پاتر و شاهزاده دورگه
هری پاتر و یادگاران مرگ
رولینگ اکنون در استقلال کامل مالی به سر می برد و به گفته خودش هیچ نگرانی از بابت آینده فرزندش ندارد. او جزو مشهورترین افراد جهان است و در فعالیت های خیرخواهانه و بخشش های خود به انسان های زیادی کمک کرده است.
یادتان باشد جهان ما به جادو نیاز دارد. خود تو آن جادویی هستی که به دنبالش می گردی.
دیدگاهتان را بنویسید