درمان درماندگی ( کم اُوردن )
دوستان عزیزم سلام
خیلی وقت ها ، توی زندگیمون، توی مسیر رسیدن به خواستمون، کم میاریم و دیگه داریم میریم که به اصطلاح ببُریم و از مسیر خارج بشیم و کارمون رو رها کنیم. وقتی که مدت زیادیه که کار کردیم و نتیجه نگرفتیم. توی این مقاله تصمیم دارم ده نکته رو به شما بگم که خیلی به خود من کمک کرد تا مواقعی که کم میورم باز هم بتونم به کار خودم ادامه بدم :
1- انتظار نداشته باشید کم نیارید، بلکه یاد بگیرید چطوری وقتی کم اوردین ادامه بدین.
من خودم بارها و بارها توی مسیر رسیدن به خواسته هام و اهدافم کم اوردم، چه اهدافی که الان برام یه خاطره هستن و چه اهدافی که الان دارم برای رسیدن بهشون تلاش میکنم. من توی این سالها با مطالعه کتاب ها و زندگینامه افراد فوق موفق این رو فهمیدم که انسان های تاثیرگذار جهان کسایی نبودن که هرگز کم نیوردن یا هرگز به چالشی بر نخوردن، بلکه کسایی بودن که بلد بودن وقتی کم میارن چجوری احساس خودشون رو مدیریت کنن و سریع به زمین بازی برگردن. همونطور که توی مسابقه فرمول وان یک ماشین مسابقه رو ظرف چند ثانیه برای ادامه ی مسابقه سر پا می کنن. اگر میخواید مثل یک ماشین فرمول یک به زمین بازی برگردید باید توی مدت زمان کوتاهی خودتون رو سر پا کنید.
2- انگیزه یکبار مصرف نیست !
انگیزه چیزی نیست که یکبار بگیریم و برای همیشه به راه خودمون ادامه بدیم. بلکه انگیزه مثل بنزینه برای ماشین. همونطور که هیچ ماشینی نیست که یکبار سوختگیری کنه و 10 هزار کیلومتر صد هزار کیلومتر بتونه بره، همونطور که هیچ هواپیمایی نمیتونه با یکبار سوخت گیری یک ماه پرواز کنه، و ما آدم ها هیچ وقت با یک بار غذا خوردن برای کل زندگی انرژی نمیگیریم، روح ما و روحیه و انگیزه ما هم از این قضیه مستثنی نیست. پس ما باید هر روز و هر روز باتری های روحی خودمون رو شارژ کنیم ( برگرفته از کتاب مدرسه میلیاردرها ) . چون تجدید قوا یک بخش از خلقته.
3- بترس ، بلرز ، گریه کن، زجر بکش ، ولی ادامه بده
من روزهای زیادی کم اوردم، ترسیدم، فشار مسئولیت ها اذیتم میکرد. و همه چیز علیهم بود. اون روزها گریه می کردم ، ولی بازهم کار میکردم، چون میدونستم نشستن و غم بغل گرفتن هیچ چیزی رو جلو نمیبره. میدونستم اگر کاری نکنم ، شرایط باز هم همین که هست میمونه. پس برای تغییر شرایط اقدام کردم. و امروز به شما پیشنهاد میدم اگر توی شرایطی هستی که خیلی داره آزارت میده، بدون یکجا نشستن و ماتم گرفتن هیچ کاری برات نمیکنه. اگر دلت نمیخواد فردا هم دقیقاً همین شرایط رو تجربه کنی پاشو و دست به کار شو و یه کاری بکن و مطمئن باش شرایط فردا خیلی با امروز متفاوت میشه.
4- انگیزه در دو حالت به وجود میاد :
به نظر من کلاً در دو حالت هست که ما انگیزه داریم :
الف) وقتی کاری شدنیه : یعنی میدونیم انجام اون ممکنه . مثلاً وقتی یه آقایی بخواد با یک خانم ازدواج کنه، و اون خانم بگه باشه فقط به این شرط ها. این آقا هم عاشق بی قرار اون خانم هست و حاضره برای رسیدن بهش هر کاری انجام بده. اون آقا انگیزه داره چون میدونه اگر یک سری کارها رو انجام بده به وصال عشقش میرسه. در زمینه اهداف هم همینه. اگر ما یک هدفی رو نشدنی بدونیم امکان نداره برای رسیدن به اون تلاش کنیم. ولی وقتی حس کنیم شدنیه بخشی یا تمام وجودمون رو برای رسیدن به اون هدف به کار میگیریم. و هر وقت حس کردین که کاری نشدنیه، برای برداشتن این باور محدودیت برید و دنبال نمونه هایی بگردید که این کار رو انجام دادن. وقتی این نمونه ها رو دیدین ، میتونید مطمئن باشید که شما هم میتونید. چون هر کاری که یک نفر توی دنیا انجام بده یقیناً شما هم میتونید.
ب) وقتی پاداشی در کاره : بعضی کارها هستن که شدنی هستن. مثلاً اینکه یک نفر به شما بگه مسیر تهران تا قم رو پیاده برو. خوب، این مسیر نزدیک 140 کیلومتر هست. بعد اون طرف میگه که چی؟ یعنی اینکه چه پاداشی برای این کار میگیره؟ درسته که میتونه این کار رو انجام بده ، اما اگر پاداشی در کار نباشه ، ما آدم ها کاری رو انجام نمیدیم. و این پاداش بزرگترین چرای ماست. و بدون چرا ما قدم از قدم بر نمیداریم و اگر هم برداریم خیلی قدم های ما سست هستن و هر لحظه ممکنه که متوقف بشیم. حتی اگر هیچ دستمزد و پاداش فیزیکی ای در کار نباشه، خیلی وقت ها ما آدم ها یه کار رو انجام میدیم چون قلبمون بهمون میگه. و پاداش این کار ( اعتماد کردن به ندای قلبی ) میشه احساس رضایت قلبی. که بهترین حس ممکن توی دنیاست.
5- هدف شما باید خیلی جذاب باشه
هدف شما باید اونقدر جذاب باشه که مثل یک آهنربای بی نهایت قوی شما رو به سمت خودش بکشه. تصور کنید که یک کابل قوی به شما وصل شده با یک کِشنده ی بسیار قوی. تنها حرکت شما حرکت مستقیم به سمت کِشنده هست و هرگونه انحرافی سریعاً تصحیح میشه و شما سریعاً به مسیرتون برمیگردید. اگر هدفتون خیلی براتون جذاب باشه شما از هر مانعی رد میشین، اون هم به سادگی. ممکنه توی مسیرتون، بی پولی، تیکه و کنایه اطرافیان و همچنین نتیجه نگرفتن تا مدت زیاد رو تجربه کنید. ولی ، اگر عاشق و بی قرار کار خودتون باشید، مطمئن باشید که خیلی راحت عشق شما مثل شعله های آتش تمام این موانع رو نابود میکنه تا به راحتی ازشون عبور کنید. آلبرت انیشتین یه جمله معروف داره که میگه :
اگر شوق رسیدن به موفقیت در شما بیشتر از ترس از شکست باشد، شما قطعاً موفق می شوید.
6- اگر عاشق کارتون باشید، اصلاً انگیزه لازم ندارید!
آیا با ماشین پنچر حرکت می کنید؟؟ نه ، مسلماً نه. چون چرخ ماشینتون ، تایر و رینگش آسیب میبینه و متحمل هزینه میشید. اما اگر فرزندتون روی صندلی عقب از دل درد به خودش داره میپیچه و باید هرچه سریعتر برسونیدش بیمارستان ، و زاپاس هم ندارید و لحظه ای هم نباید معطل کنید، آیا باز هم میرید؟ بله، مسلماً بله. چون سلامت فرزند شما خیلی خیلی مهمتر از وسیله نقلیه هست. حالا ، میخوام بگم وقتی بی نهایت عاشق هدفتون هستید، دیگه مهم نیست که امروز انگیزه دارید یا ندارید، پول دارید یا ندارید، مورد تایید اطرافیان هستید یا نیستید. شما تحت هرررررر شرایطی به سمت خواسته ی خودتون حرکت میکنید. و این دقیقاً وقتیه که هدف شما جنبه ی رسالت داره. یعنی اونقدر مهمه که شما کلاً برای اون هدف به این دنیا اومدید. توی این حالت که باشید مطمئن باشید هیچ چیز جلودارتون نیست.
7- الگوها به شما بی نهایت کمک می کنند
من برای خودم دو الگوی فوق العاده دارم : یکی داستان مل فیشر در کتاب بسوی کامیابی 1 تونی رابینز (ترجمه آقای مهدی مجردزاده):
شاید نام مل فیشر (Mel Fisher) را شنیده باشید. او مردی است که هفده سال تمام مشغول تجسس در قعر دریا بمنظور رسیدن به گنج بود. سرانجام او شمش هایی از طلا و نقره به ارزش چهارصد میلیون دلار یافت. در مقاله ای که درباره ی او خواندم، یکی از همکاران از او پرسیده بود که چگونه این گروه پس از این همه مدت دلسرد نشد و به کار خود ادامه داد؟ جواب داده بود که مل میتوانست در هر کسی انگیزه و شوق به وجود آورد. فیشر هر روز به خود و دیگران میگفت : امروز،روز نتیجه است. و در پایان روز میگفت : فردا روز نتیجه است. اما فقط گفتن کافی نبود، بلکه کلمات را به گونه ای مناسب به کار میبرد و لحن صدایش ، با تصویری که در ذهن داشت و با احساساتش هماهنگ می نمود. هر روز به خود روحیه میداد که بتواند به عملیات ادامه دهد و سرانجام به پیروزی رسید.
دوم ، داستان هنری فورد در کتاب توانگران چگونه می اندیشند. از زمانی که هنری فورد ایده ی ساخت ماشین به نظرش رسید، تا ماشین از یک ماشین کشاورزی تبدیل شد به یک ماشین سواری و پله های تکامل خودش رو طی کرد، 17 سال طول کشید. از 11 سالگی هنری فورد تا 28 سالگیش.
و من با توجه به این دو الگو، با خودم تموم کردم که ببین، 17 سال برای کار خودت زمان میذاری و قبل از اون حق نداری، حق نداری غرغر و نق نق کنی. اگر بعد از 17 سال نتیجه نگرفتی اون موقع میتونی از این کار دست بکشی و بری دنبال کارت!
یک مورد دیگه هم اینجا میخوام اضافه کنم، داستان زندگینامه یکی از اساتید برتر کشور، جناب آقای سهیل رضایی که در زمینه خودشناسی و روانشناسی یونگ فعالیت های ارزشمندی داشتن. وقتی زندگینامه شون رو خوندم دیدم که ایشون بعد از آشنایی با مسیر موفقیت وارد بازار تهران میشن و برای خودشون درآمد خوبی راه میندازن. ولی یهو تصمیم میگیرن که به آموزش برگردن و میرن که برای موسسه دکتر نصرت بازاریابی کنن.و به اونها میگن که من هیچ حقوقی نمیخوام و فقط کمیسیون میگیرم. ایشون میره و این کار رو به هزاران نفر معرفی میکنه و نه های زیادی پشت هم می شنیده. یک روز خسته ، داغون و نابود به دفتر موسسه برمیگرده در حالی که توی راه نیم ساعت گریه کرده بود. منشی موسسه به ایشون میگه : میبینم که بریدی. و ایشون در جوابش یه جمله ی طلایی میگه که هر بار میخونمش حس میکنم خونم جوش میاد! :
امروز بریدم ، فردا می دوزم
وقتی الگوهای خوبی داشته باشیم، این الگو اجازه نمیدن و نمیذارن که از مسیر بازی خارج بشیم. الگوها برای پیشرفت ما بی نظیر هستن و عملکرد غیر قابل توصیفی دارن.
8- جوانه ها سبز می شوند
وقتی به سمت هدفتون حرکت می کنید، آروم آروم نشونه های اون رو میبینید. وقتی که دونه ای رو میکارید تا درختی به دست بیاد و میوه بده، از لحظه اول که میوه بدست نمیاد. اولین چیزی که میبینید جوانه های کوچیکه. بعد نهال نازک و ظریفی رو میبینید که هر روز باید ازش مراقبت کنید. بعد آروم آروم ساقه ها و برگ ها رو میبینید و بعد آروم آروم میبینید که درخت شما داره شکل میگیره و کم کم تنومند میشه. و این فرایند چند سال طول بکشه. اگر توی تمام این مدت فقط و فقط منتظر میوه دادن باشید، ممکنه نگهداری از درخت رو رها کنید. شما باید جوانه ها رو ببینید. باید مراحل رشد درخت رو هر لحظه ببینید. در زمینه اهداف هم همینه. یک نکته طلایی اینه که بجای اینکه خودتون رو با بقیه مقایسه کنید، خودتون رو با دیروز خودتون مقایسه کنید و ببینید که چقدر پیشرفت کردید. حتماً پیشرفت های خودتون رو ذخیره کنید.
9- همیشه در روی یک پاشنه نمیچرخه :
من توی زندگیم دوبار معجزه محض خداوند رو توی کسب و کارم مشاهده کردم. که اینا رو توی زندگینامه خودم نوشتم. یکیش وقتی بود که توی تعطیلات عید سال 92 داشتم با سختی زیاد کارهای کارگری انجام میدادم، و میگفتم خدایا آیا این حقه تو این شرایط سخت کار کنم، در حالی که همه مردم رفتن تعطیلات؟ و سال 93 یک سفر عالی خدا برام ساخت و دو هفته رفتم اروپا و حسابی گشتم. و دومیش هم زمانی بود که با رسیدن یک ایمیل ، و وصل شدن به چینی ها، واردات و بازرگانی رو یاد گرفتم و همون موقع سال 94 ماهانه هزار دلار در هزینه های کسب و کار ما صرفه جویی شد و بعد هم تونستم بارها و بارها سفرهای خارجی دیگه به چین و کشورهای دیگه رو تجربه کنم. به معجزه های خدا ایمان داشته باشید، منتظرشون باشید. خدا یهو توی یه لحظه براتون برگ برنده اش رو ، رو میکنه و از جایی که فکرشو نمیکنید شما رو به موفقیتی فراتر از خواسته ی خودتون میرسونه. یادتون باشه توی مسیر موفقیتتون، اول حرکت با زجره و کم کم زجر کمتر و کمتر میشه و محو میشه و بعد فقط میشه حرکت با عشق، و حرکت با تمام قوا و شادی.
10- بهترین اتفاق : رسیدن به احساس خوب
جیم ران یه جمله مشهور داره که میگه : شما به ندرت از سطح پیشرفت شخصیتون موفق میشین. وقتی توی مسیر رسیدن به خواستتون هستید و دارید روی خودتون کار میکنید، کم کم نگرش شما به مسائل عوض میشه و دنیا رو از دید دیگه ای میبینید. فرصت های بیشتری رو میبینید. به قانون فراوانی ایمان میارید و بی نهایت ایده و فرصت برای پیشرفت رو میبینید. توی این شرایط کم کم میبینید که احساس شما عالی شده. شما قبل از رسیدن به هدفتون به احساس خوب رسیدین. اتفاقی که برای من افتاد توی زندگیم. بعد از رسیدن به چند تا از هدفهام، هدف های دیگه مطرح شد. ولی فهمیدم که اگر بخوام برای رسیدن به همه هدفهام زجر بکشم، دیگه نمیتونم هیچ روزی از زندگیم لذت ببرم و بنابراین از این چرخه ی باطل رها شدم. من شروع کردم به لذت بردن از تک تک دارایی هام، از تک تک نعماتی که خدا بهم داده، از تک تک لحظه های زندگیم و بهترین حال رو تجربه کردم. و این بهترین و طلایی ترین و بزرگترین دستاوردی بود که بعد از سالها زحمت فیزیکی و همچنین توسعه فردی بهش رسیدم. و به همین دلیل دوره ی بی نظیری طراحی کردم به نام تسلط به زندگی ، دوره ای که توی اون در کنار هم یاد میگیریم که از همین امروز زندگی لذت ببریم. از همین چیزهایی که داریم. و از همین امروز احساس خوشبختی کنیم.
ما با احساس خوب به خواسته هامون میرسیم. این قانون رو همیشه باید مد نظر داشته باشیم که احساس خوب = اتفاقات خوب. و ما توی دوره تسلط به زندگی به صورت کامل احساس خوب رو مهندسی میکنیم. یعنی اینکه میگیم چطوری میشه که با وجود شرایط به ظاهر بد بیرونی ، در دنیای درونمون احساس خوبی داشته باشیم. و همچنین، چرا احساس خوب مساوی اتفاقات خوب هست.
ممنون از اینکه وقت ارزشمندتون رو به خوندن این مقاله اختصاص دادین.
جهت ورود به دوره تسلط به زندگی کلیک کنید.
جهت دریافت مشاوره حرف “م” را به شماره 09902150789 پیامک نمایید.
دیدگاهتان را بنویسید