به نام خداوند بخشنده مهربان
دوست عزیزم سلام. همونطوری که با من آشنا هستی، من رضا محمدشفیعی هستم. متولد سال 1363. بچگی توی خانواده ی متوسط رو به پایینی بزرگ شدم. پدرم نظامی بازنشسته بود و مادرم معلم بازنشسته. پدر و مادرم با یه حقوق ساده ی معلمی از سال 1366 شروع کردن به ساختن یه خونه ، که امروز حدود 200 هزار دلار هزینه ی ساختشه. حالا شما حساب کنید دوتا کارمند برای پرداخت یه چنین هزینه ای چقدر باید به خودشون از لحاظ مالی فشار بیارن. ماشینشون رو بفروشن و هرچی که دارن و ندارن بگذارن وسط و خلاصه از هزارتا چیز بتونن بزنن که اون خونه هه رو بسازن.
اینه که من از بچگی با دنیایی از “آرزوها” و یا شاید هم “عقده ها” بزرگ شدم. خیلی چیزا رو دلم میخواست. مخصوصاً مخصوصاً ماشین. ما همیشه با اتوبوس این طرف اون طرف میرفتیم. اما آرزوم بود با پرواز برم. آرزوم بود که خودمون ماشین داشته باشیم و موقع سفر آقای خودمون باشیم. فوقِ آرزو بود برای من که یه ماشین خوب داشته باشیم. خارج رفتن رو که دیگه توی خواب هم نمیدیدم.
از طرف دیگه ، با اینکه پدرم شهریه ی دانشگاه آزادم رو میداد ، اما توی دوره ی دانشجویی ، پول خیلی کمی داشتم. واقعاً دلم میخواست وقتی میرفتیم پیراشکیِ پایین سینما قدسِ میدون ولی عصر، پول داشتم که 5 تا پیراشکی بخرم. و نداشتم. امروز به لطف خدا میتونم با یک تماس تلفنی شاید به اندازه 500 پیراشکی سود کنم….
بچه ها ما خیلی هامون، بالای 90% مون، از بچگی شخصیت هامون مورد تخریب و ترور قرار گرفته. بشین ببینم. حرف نزن. کی گفته تو حرف بزنی؟؟ این غلط ها به تو نیومده. بزار پشت لبت سبز بشه بعد. بزار جوهر مدرکت خشک بشه بعد. به برادرم گفته بودن شیندلر 100 ساله شرکت آسانسوریه، اون وقت تو که هنوز جوهر مدرکت خشک نشده میخوای کاری بکنی که هنوز شیندلر نکرده؟؟؟
به قول کتاب چهار میثاق ما اهلی شدیم بچه ها. ما خیلی ضربه ها خوردیم. از بچگی توی مغز ما فرو کردن که یا دکتر میشی، یا مهندس، یا معتاد میشی و میری توی جوب خیابون میخوابی! گزینه ی چهارمی وجود نداره. اینه که سالهای سال رفتیم درس خوندیم بدون اینکه بدونیم اون درس ها اصلاً برای چی هستن؟ آیا توی جامعه واقعاً به کارمون میان؟؟ بعد چشم باز کردیم و دیدیم که با هزار امید و آرزو رفتیم دانشگاه و بعد هم رفتیم سربازی. حالا اومدیم توی بازار کار، میگن مدرکت رو بزار در کوزه آبش رو بخور! ای بابا؟! من این همه سال زحمت کشیدم چی شد پس؟
الگوهایی که از بچگی راجع به پول و درآمد و ثروت در ذهن ما شکل گرفتن به طرز عجیبی به زندگی ما حکمرانی میکنن. خیلی دقت کنید به چیزی که میخوام بگم. کار بسیار سختیه که این الگوها رو تغییر بدیم. اما وقتی که تغییرشون بدیم به سادگی آب خوردن به پول میرسیم.
با دنیایی از تخریب شخصیت ها، اینکه تو لوسی، تو ته تقاری هستی، تو هیچ ..ای توی زندگیت نمیشی و ذنیایی از امید شروع کردم. سال 1389. کار میکردم در حد المپیک ، 6 صبح تا 12 شب. مثل یک آتیش پاره. من باید پولدار میشدم. من باید موفق میشدم. من باید خودمو نشون میدادم. آموزشگاه رو توی سه سال از صفر دانشجو در بهار 1389 رسوندم به حدود 190 دانشجو در تابستان 93 یا 94. درآمدم تقریباً ماهی 4 میلیون شده بود معادل هزار دلار الان. اولین سفر خارجی خودم رو در سال 1389 تجربه کردم و رفتم دوبی. سال 1393 به آرزوی کودکی خودم رسیدم و رفتم ایتالیا.
وقتی وارد تولید شدم، اقیانوسی از انرژی رو وارد اونجا کردم، سفرهای بازاریابی میرفتم. یه روز که تا 4 عصر کارکرده بودم از صبح، و باید روی حدود 24 بورد سوراخکاری میشد، از 4 عصر تا 3 نصفه شب حدود 11 هزار سوراخ با دریل ستونی زدم. میگفتم یا امشب میمیرم همینجا یا این میره بیرون از درکارگاه. یه شب تا صبح از 7 شب تا 6 صبح، در حالی که صبح تا 7 کار کرده بودم، دو هزار تا لامپ رو یک تنه بسته بندی کردم. واقعاً به اندازه ی حداقل سه نفر کار میکردم. باید میرسیدم. باید میرسیدم. باید پولدار میشدم.
سال 1394 رفتیم نمایشگاه آسانسور و بعد هم نمایشگاه ساختمان و بعد هم واردات از چین و آروم آروم صرفه جویی و وارد قطعات برای همکاران و سودهای عالی و مشارکت سرمایه گذاران و معجزه پشت معجزه. یکهویی رضا محمدشفیعی به خودش میاد میبینه بچه ای که از بس بهش گفته بودن “پول در نیوردی ببینی چه مزه میده!” یه روز صبح تا ظهر، پشت میز کارش،زیر کولر، با کار کردن با گوشی، با واردات خازن از چین، هزار دلار سود کرده!! یهو دیدم اوه! من چه قله ای رو اومدم!؟ چی بود که منو به اینجا رسوند. من باید برم یه روز برای 1000 نفر سخنرانی کنم. باید اینو به بقیه هم یاد بدم.
آخرای سال 1396 بود. به همکارم گفتم خانم معزز ، امسال چقدر فروختیم. گفت 980 میلیون! عه! ما یک میلیارد رو زدیم؟؟ اون موقع دلار 4 هزار تومن بود. یعنی 250 هزار دلار فروش داشتیم؟ واقعاً؟ امروزی که دلار 50 هزار تومنه، میشه فروش یکسالمون به پول امروز 12.5 میلیارد تومن!! من ؟؟؟ منی که سال 89 سربازی لنگ یه نون سنگک بودم؟ منی که بهم گفته بودن پول در نیوردی ببینی چه مزه میده به اینجا رسیده بودم؟؟ ( البته در کنار یک تیم 20 نفره، و برادرم که مدیر تولید بود ، منم مدیر فروش و بازرگانی )
چی شده بود بر من؟؟ چی گذشته بود بر من؟؟ چرا من یه روز هزار دلار پیک موتوری یک روز ده دلار؟؟ نمیتونستم تک خوری کنم. باید به بقیه یاد میدادمش. باید به بقیه یادش میدادم. من گفتم آقا! من کار خاصی نکردم. من میلیاردر نشدم ، اما ، درآمدم رو اینقدر افزایش دادم. یک کارگاهی رو که با برادرم شروع کردیم، از صفر رسوندیم به اینجایی که 20 نفر پرسنل داریم. در سال میلیاردی فروختیم. یه نفر به اینجایی که من هستم و رسیدم برسه، بقیه راه رو خودش میره.
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد. آذر سال 96 با آشنایی با دوره نوبل دکتر آزمندیان شروع کردم. خیلی ها مسخره ام کردن بچه ها. خیلی ها گفتن مگه خودت میلیاردری که کتاب مدرسه میلیاردرها نوشتی؟ مگه تو کی هستی که میخوای راه و رسم زندگی رو به ما نشون بدی؟ چرا خودت 206 سوار میشی؟
اما باید انجامش میدادم. اومدم و اون تولیدی رو عملاً رها کردم و چسبیدم به کتابها. یه گوشم در بود و یه گوشم دروازه. هرچی از درآمد واحد تولیدی ضربه خورده مون داشتم خرج اثرگذاران میکردم. خرج دوره های آموزشی. خریدن کتاب. سفرهایی که به خاطر دوره ها و سمینارها میرفتم. خرید تجهیزات. و از این طرف نتیجه ای که از اثرگذاران میگرفتم کاملاً دردناک بود. سه سال 96 97 98 ، در سه سال حتی یک میلیون هم سود نکردم. اما بالاخره از سال 99 اتفاق ها شروع شد. بچه هایی که از سال 96 مطالب کانالم رو دنبال کرده بودن آروم آروم نتیجه هاشون بزرگ شد و بهم اطلاع دادن و خوشحالم کردن و بهم نشون دادن که جواب میده. چند ماه اول سال 99 به درآمد کمی رسیدم اما با یک سری اتفاقات که توی بخش دوم زندگینامه ام خواهم گفت در بهمن سال 99 به درآمد 35 میلیونی رسیدم و به استقلال مالی رسیدم. حالتی که درآمد غیر فعالم از کل هزینه های زندگیم بیشتر شد. و سیر اتفاق های مثبت و قوی شروع شد. البته از اون موقع هم خیلی پایین و بالا داشتم ولی دیگه از پاییز 99 ببعد اذیت نشدم. چون قلق فروش اینترنتی رو یاد گرفتم.
وقتی بتونی از کاری که عاشقشی پول در بیاری، حالاست که میتونی عاشقانه بهش بچسبی و چیزهای جدیدی رو کشف کنی. چسبیدم به تولید محتوا. و مشغولیت با کاربران. یه چیز خیلی مهمی که فهمیدم این بود که آدمها خیلی هم شرایطشون بد نیست. فقط بخاطر ناشکر بودن اونقدر به خودشون حس بد وارد میکنن که دیگه نایی برای کار کردن براشون باقی نمیمونه. این بود که دوره معجزه مالی رو ساختم
در حقیقت کار من عشق من شغل من حرفه من شد، اینکه ببینم توی ذهن افراد چی میگذره. و با اون چیزهایی که توی ذهنشون میگذره چه نتایجی میگیرن و اینکه سعی کنم الگوهای ذهنی افراد موفق و پولدار و ثروتمند و شاد و خوشبخت رو کشف کنم و به اونهایی که توی سختی هست زندگیشون ارائه بدم.
خدا رو شکر. متد جواب داد. حال دل هزاران نفر رو در سرتاسر دنیا خوب کردم. روی کره زمین شعاری نوشته بودم که تحقق پیدا کرده. “ارزش مردم کره زمین را به ایشان اثبات خواهیم کرد.” و همین هم شد. از 23 کشور دنیا توی دوره معجزه مالیم شرکت کردن. الان شاید بیشتر شده. یادمه تصویر سازی ذهنی میکردم که کلاس VIP من هم مثل همکار کناریم که توی سرای محله دانشجو تدریس میکرد 30 نفره بشه، چیزی نگذشت که با دست های غیبی خداوند که از پشت پرده رد شد به 30، 300 و 800 رسید تعداد دانشجوهای VIP ما.
و اثرگذارانی که توی 96 97 98 کمتر از یک میلیون به من داده بود توی دو سال بعدی بیش از یک میلیارد به من داد. از طرفی زندگیم عوض شد. حال دلم خیلی بهتر شد. کلی دوستهای خوب و عقاب پیدا کردم. و الان همه جوره شاد و ثروتمندم. الان توی کارم خیلی واردترم. اینکه چطور الگوهای ذهنی افراد رو تغییر بدم و اونها رو به درآمد عالی برسونم. من ، مثل مکانیکی هستم که در ابتدای سال 1396 هیچ ماشینی تعمیر نکرده بود. اما تا الان امروز هفتم فروردین 1401 بیش از ده ها هزار ماشین تعمیر کرده. و امروز خیلی خوب میدونه که چیکار کنه. امروز میدونه چه چیزی رو باید در ذهن افراد تغییر بده تا نتایجشون به طرز “رویایی” تغییر کنه.
در سه ماه پایانی سال 1401 به شدت دقیق شدم بچه ها، روی افکار و الگوهای ذهنی افراد فقیر و ثروتمند. افرادی که به بدبختی تمام دارن پول در میارن و افرادی که دارن عالی روزگار میگذرونن. پولشون از پارو بالا میره. و خیلی چیزها رو فهمیدم. خیلی چیزها رو فهمیدم. و امروز با افتخار میخوام بهتون محصول “کشف، شناسایی و رفع ترمزهای پول” رو معرفی کنم ، محصولی که ایمان دارم زندگی مالیتون رو برای همیشه تغییر میده. برای همیشه. محصولی که روشنگره. براتون نقاط تاریک زندگیتون رو روشن میکنه. قبلاً گفته بودم که با دوره معجزه مالی پلاس من گریه خواهید کرد. وقتی نتایجش رو میبینید. بهتون قول میدم این دوره آنچنان نتایجی براتون رقم میزنه که خودتون بیاید با اشک برای من ویس و فیلمهای نتایجتون رو بفرستید. چون امروز این معلم ، خیلی با تجربه تر از قبل شده و میخواد در یک دوره ی جمع و جور ، بیش از 80 الگوی ذهنی رو که مانع رسیدن پولی که حق شماست ، به شما بگه.
ارزش این دوره حداقل ده برابر قیمتی هست که براش تعیین کردم. توی جلسه صفر هم دلیلش رو گفتم. دلیل انتخاب قیمت پایین برای این دوره فقط یک چیزه. اینکه همه بتونن شرکت کنن. این قیمت از حقوق و دستمزد یک کارگر ساده در یک روز پایینتره. پس بهانه ای برای پول ندارم که توی دوره شرکت کنم باقی نمیمونه. اگر کسی شرکت نمیکنه فقط یک دلیل داره : نمیخواد. البته کسی که به من اعتماد داره و تاحالا از برنامه هام نتیجه گرفته.
برای ثبت نام در دوره میتونید از طریق همین صفحه اقدام کنید یا اگر مشکل دارید با ارسال عبارت ترمزهای پول به واتساپ یا تلگرام 09355899700 توی دوره ثبت نام کنید.
دوستدار شما.
رضا محمدشفیعی
فروردین ماه 1402
درخواست مشاوره
برای کسب اطلاعات بیشتر درخواست مشاوره خود را ارسال کنید و یا با ما در تماس باشید.
درخواست مشاورهدوره های مرتبط
کارگاه الهام بخش “تصویر” (فروش غیر فعال)
به نام آنکه نامش آرام بخش قلب هاست دوستان بسیار عزیزم سلام خدا رو شکر میکنم که بالاخره فرصت این…
مدرسه بازرگانی
فایل صوتی معرفی دوره جامع مدرسه بازرگانی به نام خداوند بخشنده مهربان مدرسه بازرگانی سلام به همه شما دوستان…
باران آرامش (تسلط به زندگی)
خیلی از ما ، منتظر تیک خوردن اهدافمون هستیم ، تا بتونیم از زندگی لذت ببریم. و این باعث میشه روزهای زیادی از این زندگی کوتاه رو از دست بدیم، در تقلا و در بی تابی.
دوره ی تسلط به زندگی از شما فردی میسازه که هر روز و هر روز از زندیگتون نهایت لذت رو ببرید.
نظرات
1,000,000 تومان